- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
ای دُرّ یمِ عصمت یا حضرت معصومه ای فـاطمۀ عـترت یا حضرت معصومه ای خاک رهت جنّت یا حضرت معصومه ای سایۀ تو عـفّـت یا حضرت معصومه قم از تو یم رحمت یا حضرت معصومه محتاج دمت حکمت یا حضرت معصومه تـو در حـرم مـوسـی، انـسیّـۀ حـورایـی انـسـیّـۀ حـورایـی، مـحـبـوبـۀ یـکـتـایـی مـحـبـوبـۀ یـکـتـایی، مـمـدوحۀ طاهـایی مـمـدوحـۀ طـاهـایـی، ریـحـانـۀ بـابـایـی ریـحـانـۀ بــابــایـی، آئـیــنــۀ زهــرایــی در صورت و در سیرت یا حضرت معصومه تنها نه محـیط قـم، ایـران به تو مینـازد عصمت به تو مینازد، ایمان به تو مینازد عترت به تو مینازد، قرآن به تو مینازد تفسیر و اصول و دین، عرفان به تو مینازد جنّ و ملک و حور و انسان به تو مینازد بانـوی همه خلقـت یا حضرت معصومه شمس و قمر و النجم، جنّ و ملک و انسان جنّ و ملک و رضوان، حور و پری و غلمان هم حوری و هم غلمان هم مالک و هم رضوان هم عالم و هم حاکم هم بنده و هم سلطان دارند به تو چشمِ، لطف و کرم و احسان گیرند ز تو حاجت یا حضرت معصومه نبوَد عجب ای بانو شاهی به گدا بخشی وز گرد حـریم خود بر روح شفا بخشی بر روح، شفا بخشی بر سینه صفا بخشی حاجات خلایق را از لطف و عطا بخشی بر خلق زمین بخشی بر اهل سما بخشی داری زحق این قدرت یا حضرت معصومه ای کـعــبـۀ اهـل دل، ایــوان طــلای تـو ای سرمۀ حور العـین خاک کف پای تو قـم نه هـمـۀ عـالـم، مـرهـون عـطای تو فـیـضیّـه بُـود دائـم، در ظـلّ هـمـای تـو گردد درِ جنّت باز از صحن و سرای تو یک بذل تو صد جنّت یا حضرت معصومه ای بـانـوی نُه افـلاک، ای مـادر اهل قم ای خـاک حـریـم تو، تـاج سـر اهـل قـم ای کـوثـر فـیض تو، در ساغـر اهـل قـم آیـد ز نـسیـمـت جان، در پـیکـر اهـل قـم گـلـدسـتۀ صحـنـینت روشن گـر اهـل قـم ای قـم حـرم امنت یا حضرت معصومه آنانکه به شهـر قـم، بر عـرض ادب آیند آنانکه به پـای جان رو سوی تو بنـمایند در صحن تو روگردان از جنّت اعلایند هر گام که ای بانـو در صحن تو پیمایند هـر زائـر قـبـر تو، هم زائـر زهـرایـنـد نـازند بدین رتـبت یا حضرت معصومه ای دسته گـل زهـرا ریحـانۀ اهـل الـبیت ریحـانـۀ اهـل الـبیت، دُردانـۀ اهـل البیت زوّار حــریـم تـو، پــروانــۀ اهـل الـبیت قـبـر تو بوُد کعـبه، در خـانۀ اهـل الـبیت قـم گـشته زفیض تو کـاشانۀ اهـل الـبیت نازند به تو عترت یا حضرت معصومه ای چشم رضا دیده در حُسن تو زهرا را هم صورت زهرا را هم زینب کبری را خـاک حـرمت دارد، اعجـاز مـسیـحا را دل میبری از رفعت صد مریم عذرا را مـعـصومـهای ای بـانـو ذرّیـۀ طـاهـا را ای فاطمه در فطرت یا حضرت معصومه تو جان سجود استی تو روح قـیام استی مـوسـای محـمّـد را، تـورات تـمام استی دخت صلوات استی، فـرزند سلام استی فـخــریّــۀ اجــداد و آبـاء عـظــام اسـتـی الحق که یکی مـریم از هفـت امام استی ای فاطمه را زینت یا حضرت معصومه تو پاکی و معصومه، من عبد گـنه کارم تو بحر کـرم داری من دست تهـی دارم سرمایۀ من تنها اشکی است که میبارم گر اهـل بهشت استم، گر مستحـق نـارم هم بـندۀ این کـویم هم «میـثم» این دارم ممنونم از این منّت یا حضرت معصومه
: امتیاز
|
مدح حضرت معصومه سلام الله علیها
تا ابـد دامـنهٔ عـطـر بـهـار است اینجا دست گلهاست که بر دامن یار است اینجا هـر طـرف رایـحـهٔ بـاغ تـجـلّـی دارد هر طرف پنجـرهٔ آیـنهزار است اینجا بالهایی که ملائک به طـواف آوردند وقف برداشتن گرد و غبار است اینجا بسکه روشن شده از مقدم او صبح حرم نور خورشید کم از شمع مزار است اینجا تحفههایی که زمینیست کجا لایق اوست؟ صلوات است که شایان نثار است اینجا
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
ای دختر خورشید، ای خواهـر دریا زهـراترین زینب زینبترین زهـرا مـاه مـقـیـم قـم، مهـتاب بیـت الـنـور در سایهسـار توست سـرتا سـر دنـیا فـهـم حـقـیر ما پائـیـنتـر از پـائیـن وصـف بـلـنـد تـو، بـالاتـر از بــالا لبخند معـصومت مُهـر رضایت زد بر شوق خواهرها، عـشق برادرها تنها به دست توست ای سورهٔ انفاق دنـیـای ما امـروز عـقـبای ما فـردا ماییم و چشمی تر، ای چـشمهٔ کوثر بر ما عـطایی کن از فیض اَعـطینا وقتی ضریحت را با گریه میبوسیم در چشمـمان پیداست آن قـبر نا پیدا باز از تو میگویم یا حضرت زینب باز از تو میخوانم یا حضرت زهرا از آه لـبـریـزم، از اشک سـرشـارم این قطره را دریاب دریاب ای دریا
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها
رضا نشست و به معصومهاش نگاه انداخت چنان که چشمۀ ذوق مرا به راه انداخت خدا چه خوب ادا کرده حق مطلب را به نـام فـاطـمـه آورده است زیـنب را و مـاه اول ذی الـقـعـده تا که پـیـدا شد دخـیـلهـای ضـریـح بــرادری وا شـد ببین که حضرت نجمه چه کوکبی آورد برای شـاه خـراسـان چه زیـنـبی آورد مـقـامـش آیـنهای از مـدارج پدر است عجیب نیست که باب الحوائج پدر است برای تـشنه لـبان بـاده را به خـم آورد مزار مـادر خود را به شهـر قـم آورد عجیب نیست که قم طعنه بر مدینه زده که سنگ مادر سادات را به سینه زده چه با شکـوه به دستان خود عـلم دارد از این به بعد بگو فـاطـمه حـرم دارد من فـراریِ از ایـن و آن بـریـده کجـا پـنـاه چـادر سر تا فـلـک کـشـیده کجا مرا ببخش که شعرم برات زیبا نیست به مدح فاطمهها بهتر از علیها نیست تویی تو فاطمه مدح تو نیز قرآن است برادرت به حـقـیـقـت علی ایران است
: امتیاز
|
مدح حضرت معصومه سلام الله علیها
ای بـهـشـت آرزوهـای بـهـشـت ای سراپا کوثر و کـوثر سرشت فـاطــمـه نـامـت دل تـو زیـنـبـی هم به دل جـای تو هم ذکـر لـبی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها
بـده مـژده بر دشت خـشک گـلـوها پُـر از بـادۀ کــوثـری شـد سـبـوهـا بـدون توسل، رسیـدن مـحـال است مُـصَلِّی که شد از دل بـیوضـوها؟ چه گـویـیـم از وجـۀ ایـن کــریـمـه مخـواهـیـد مــدحـش ز بـیآبــروها که در شـأن او گـفـته باب الحوائج: « فـداها ابـوها… فـداها ابوها…» اگـر بـر دل خـسـتــهام وعــده دادم قــدم بـر زمـیــن مــدیــنــه نــهــاده شــــده زیـــنــب دوم خــــانـــــواده شده مثل زهـرای اطـهـر مـرامـش هـمـیـشـه بـه پــای ولـی ایـســتــاده چه گـویم من از هـیـبت او که باشد شـبــیـه سـکــیــنـه زنــی پُــر اراده چه دنیا، چه عقبی… ندارد هراسی کسی که دلش را به معـصومه داده به قـلـبش خـدا نور عصمت دمـیده چه کـرده، چه معـصومهای آفـریده بـیـا بـا تـبــسـم گــره مـیگـشــایــد بـیـا بـانــوی قــم گــره مـیگـشـایـد اگـر با دل صـاف و سـاده بریـزی دو تـا مـشتِ گـنـدم گـره میگـشـاید نگـو حاجـتت را، دلت پُـر که باشد بــدون تـکــلــم گــره مــیگـشــایـد بگـو زیـر لب یا رضا در طوافـش سـرِ دور هـشـتـم گـره مـیگـشـایــد چه معصومهای، زینب شاه طوس است به لب نـام زیـبـای معـصومـه دارم به دل مُهر و امضای معصومه دارم هـمـین که کـنار ضریـحـش میآیـم تـوسـل به زهـرای معـصومه دارم مـنـم عـبـد اولاد مـوسی بن جعـفـر ضمـانـت ز بـابـای معـصومه دارم مـنِ قـطـره گـرچـه حـقـیـرم، امـیـدِ رسیـدن به دریـای معـصـومه دارم حـلـیـمه، فهـیـمه، عـلـیـمه، حکـیـمه
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
تا نگاهش را به روی قرص ماه انداخته مـاه را در فهـم خود در اشتـباه انداخـته روزگارش مثل شبهای پر از مهتاب شد هرکسی چشمی در این چشم سیاه انداخته نه فقط یوسف، که دست بیوفای روزگار صادق آل عـلـی را هم به چـاه انداخـته باز هم تکرار کرده روزگار آن کوچه را پشت درب خـانهای آتش به راه انداخته چل نفر را دیده که پشت درِ یک خانهاند چون به کوچه از شکاف در نگاه انداخته زهـر هم مانـند مـیخ تـیـز اما از درون خویش را بر پهلوی یک بیگناه انداخته زهر کاری کرده که شیخ الائمه وقت وعظ بین هر حرف خودش صدبار آه انداخته زهر کاری کرده که فرزند مثل مادرش گاه بالا بُـرده دستـش را و گـاه انداخـته پیرمردی خسته در گودال حجره با عطش کربـلای دیگـری امشب به راه انداخـته هر امامی بارگاهش قد کشیده، این امام زیـر پـای زائـرانـش بـارگـاه انـداخـتـه بارگاهی از سکوت و مرقدی از جنس دل بر فرازش گـنبدی از جنس ماه انداخته
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
بارها این جـمله را بابا بـرایم گـفـته بود ای پسر جان احترام پیرمردان واجب است از نصیحـت هـای بـابـایم ادب آمـوخـتـم از ادب کردن همیشه خیر دیدم، والسلام الغرض اینها که گفتم حرف اصلیام نبود گرچه صحبت های من حرفی نبوده جز حساب پیرمردی بود، در شهری که یثرب نام داشت احترامی داشت حتی بین عرشیهای عرش موقع راز و نیازش کعبه میکردش طواف او امام و… آسمان و نُه فلک مأموم بود خانهای را که ستونش پایههای عرش بود هـیـزم آوردند و با لبخـند، آتش میزدند در مـیـان آتـش نـمـرودیـان مثل خـلـیـل میدوید آن پیرمرد و قلب او آتش گرفت در دل آتش گمانم روضه خوان شد عاقبت روضههای مادری که سوخت از پا تا سرش آتش این روضهها بدتر ز هُرم شعله بود تا که یـاد مـادرش افـتاد، افـتاد از نـفـس یک شبی هم ریختند در خانهاش، واویلتا حرمت مـوی سپـیدش را شکـستـند آه آه طاقت من طاق شد از حرف هایی که زدم لال خواهم شد پس از این،حرف من دیگر تمام
: امتیاز
|
زبانحال امام صادق علیهالسلام قبل از شهادت
از مـهـر، آسـمـان مـدیـنـه اثـر نـداشت من سفرهام کباب، به غیر از جگر نداشت «ما آن شـقـایـقـیـم که با داغ زادهایم» جز داغ دل نصیب، جگر بیشتر نداشت بُردنـد اگر به بـزم عـدو نیـمـهشب مرا آنجا یزید و چوب تر و تشتِ زر نداشت از کـودکـانِ لـرزه به پـیـکــر فتتــادهام یک تـن امـیـد دیـدن روی پـدر نـداشت گـویی مـدیـنه رسـم شده خانه سوخـتـن سهمی دگر ز مادر خود این پسر نداشت غم نیست خانهام اگر آتش گرفت، شکر گر خانه سوخت، فاطمهای پشت در نداشت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
گرچه شـوال ولی داغ محـرم با اوست پس عجب نیست اگر این همه ماتم با اوست مثل جـدش شده در کـنـیه «اباعـبدالله» در بقـیع است ولی کرببلا هم با اوست شیعـه را کرببلا گرچه عـلمـداری کرد جعفری مذهبمان کرده و پرچم با اوست من اگر مـورم اگـر هـیچ ولی مـیدانـم «او سلیمان زمان است که خاتم با اوست» زندگینامهٔ او سطر به سطرش روضهست که مصیـبات همه عـالم و آدم با اوست در غمش اشک، اگر ریخت اگر جاری شد بانی روضهٔ سقاست و زمـزم با اوست لفظی از کوچه در این مرثیه محزونتر نیست وارث محنت زهراست اگر غم با اوست
: امتیاز
|
مدح امام جعفر صادق علیه السلام
دین ما احمدی و مکتب ما حیدری است گو دلا حیدریم مذهب من جعفری است حضرت صادقم استاد بُود در همه عمر شهریاری که به دستش عَلَم سروری است مـکـتب سـرخ حـسین بن عـلی را نـازم که عروج نُه امام از دم آن رهبری است تـربـیـت یـافـتـۀ مـکـتـب عـاشــورایـنـد اولیایی که به در حاجبشان صد پری است هـمه از سُلب حـسیـنـند اگـرچه نه امام لیک صادق همه جا شهرۀ دانشوری است عِـلم صادق عَـلم کرب وبلا را بگـشود گفت اعوان حسین، دشمن طغیانگری است کُـنـیهاش عـین حسیـن است، اباعـبـدالله او حسین دگـری در حـرم دلبـری است هـمـه را خـوانـد به زیر عَـلـم عـاشورا گـفـت باکیِّ حـسینی ز جهنم بری است ای که در موکـب شاه شهـدا سـینه زنی دم بزن حضرت صادق به دمت مشتری است عهـد خود با پـسر فـاطـمه تجـدیـد نـمـا گوهر عشق نگهدار دلت گوهری است سربلندی چو رَوی زیر علمهای حسین چون علمدار ولایت پسر عسکری است مادر آموخت (کلامی) به تو ذکر مولا این ولایت اثـر تـربـیـت مـادری اسـت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
چه شد که در افق چشم خود شقایق داشت مدینهای که شب پیش صبح صادق داشت مـیـان حــوزهٔ عـلـمـیـه اخــتـلاف نـبـود که بهر رحلتـش استاد، میل سابق داشت و تا هـمـیـشه دگـر بـیمـراد مـیمـانـنـد چهار هزار مریدی که مرد عاشق داشت به سمت مغرب اگر رفت عمر خورشیدش هـزار قـلـّهٔ پُـر نـور در مـشـارق داشت چه با شُکوه غم خود به دل نهان میکرد چه شِکوهها که از آن فرقهٔ منافق داشت به غـیر داغ محـرم گـلی ز بـاغ نـچـیـد چـقدر روضـهٔ گـودال در دقـایـق داشت خـلـیــل بـود ولـی آتــشـش ســلام نـشـد همان که در نفسش عطری از حدائق داشت هـزار طائـفـه آمـد هـزار مکـتـب رفـت و ماند شیعه که «قال الامامُ صادق» داشت سخن به محضرش این است ای حقیقت علم نـدیـده چـشـم زمـانـه طلـوع این هـمـه حـلـم کـدام بـغـض گـلـوگـیـر در پگاهـت بود که رو به پـنـجـرهٔ آسـمـان نگـاهـت بود هنوز در تب شمشیر علم و حکمت توست حـریـم مـدرسههـایی که رزمگاهت بود گواه گفـتهام این نخـلها که همچو عـلی شب مدینه پر از بغضِ سر بهچاهت بود نـمانـده جـز گـل لالـه به بـاغ ابـراهـیـم که بین خـانه فـقـط شعـلههـا پناهـت بود چنان به نیمهشبی میشکست حرمت تو که قـلب دشمن تو نیز عـذرخـواهت بود چه خوب میشد اگر دست کم سه شمع و ضریح بـه قــبـر ســادهٔ ارواحُــنـا فـداهـت بـود بـرای غـصهٔ تو کـاش جـای صبـری بود و دست کم به مـزار تو سنگ قـبـری بود
: امتیاز
|
زبانحال امام صادق علیهالسلام قبل از شهادت
ز هر طرف به کمان تیر غم زمانه گرفت دل مرا که بسی بود خون، نشانه گرفت چو جدّ خویش علی سالها بخانه نشاند ز دیدهام همه شب اشک دانه دانه گرفت هـنـوز خـانـۀ زهـرا نرفـتـه بود از یاد که آتش از درو دیوار من زبانه گرفت سپاه کـفـر به کـاشـانـهام هـجـوم آورد مـرا به زمـزمه و نـالـۀ شبـانـه گرفت ز باغ فـاطمه صیّاد، مـرغ سوخته را دل شب آمد و در کـنج آشـیانه گـرفت سـر بـرهــنـه و پـای پـیـاده بُـرد مـرا پـی اذیّـت مـن بـارهـا بـهـانـه گـرفـت هـنـوز خـسـتـگـی راه بــود در بـدنـم که خصم تیغ به قتلم در آن میانه گرفت هزار شکر که زهـر جـفـا نجـاتـم داد مرا به موج غم از مردم زمانه گرفت چه خوب اجر رسالت گرفت آل رسول که گه به زهر جفا گه به تازیانه گرفت گرفت تا سمت نـوکـری ز ما «میثم» مقام و سروری و قدر جاودانه گرفت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
ای اشک چشم ما همه وقف عزای تو دلهای دوستان همه صحن و سرای تو چـشمم سوی مـدیـنه دلـم جـانب بقـیـع گــرم زیــارت حــرم بـا صـفــای تـو از لحظهای که خاک لحد بر تو چیده شد خـاک بـقـیع نه! دل ما گـشت جـای تو آیـا درِ بـقــیـع شـبــی بــاز مــیشــود تا در کـنـار قـبـر تو گـریـم برای تو؟ بردنـد دستبـسته تو را سوی قـتلگـاه با آنکه بود عـرش خـدا جـای پـای تو ای صـد مـسیـح زنـدۀ ذکـر شـبـانهات خامـوش شد چگونه صدای دعـای تو آخر ز زهر کین جگرت پاره پاره شد ای پـارههـای دل، گُـل بـزم عـزای تو تشـیـیع شد چو پـیکـر پاک تو تا بقـیع میکرد گـریه خـتم رسل در قـفای تو چون شمع، آب شد بدنت از شرار زهر ای جـان عـالـمی هـمـه بـادا فـدای تو تنها نه میثم از غـم و اندوه و غـربتت آگه کسی نگـشت به غیر از خـدای تو
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه السلام
به منبر میرود دریا، به سویش گام بردارید هـلا! اسلام را از چـشمۀ اسلام بردارید مبادا از قـلـمها جا بیـفـتد واژهای اینک که بر منبر قدح کج کرده ساقی جام بردارید «سَلونی» را هدر کردند روزی مردمان، امروز بپرسیدش! از اسرار جهان ابهام بردارید الا ای شاعران! چشمان او آرایۀ وحی است برای ما از آن باران کمی الهام بردارید نسیم صبح صادق میوزد از گیسوی صادق از آن مضمون پیچیده جناس تام بردارید به فرزندان، به اهل خانه جز ایشان که میگوید غـلام خـستهام خـفـته، قـدم آرام بردارید اگر فرمان او باشد، نباید پلک برهم زد به سوی شعله چون هارون مکّی گام بردارید «رُویَّ عَن امامِ جعفر الصّادق لَه الرّحمَه » به جز احکام او چشم از همه احکام بردارید به جای حج به سوی کربلا رفتن خداجویی است کفـن باید به جای جـامه احـرام بردارید اگر در گوش نوزادی اذان میخواند، میفرمود که با آب فرات و تربت از او کام بردارید میان شـعـلهها آیـات ابـراهـیم میسـوزد میان گـریه، خـتـم سـورۀ انعـام بردارید
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
آن امامی که حـضرت جبریل زائـر غـربـت نـگــاهـش بـود بــا ارادت تـــمــامــی ارکــان پیش پـایش خـشوع میکـردند نـفـَـس قــدسـی پُـر اعـجـازش مـایـۀ اعــتـبـار عــیـسـی بـود حـرف هـایـش بــرادر قــرآن سخـنـش بـوی «اِنّـما» میداد در و دیـــــوار خـــانـــۀ آقـــا وقف مرثـیههای عـاشوراست این حسیـنـیّهای ست که مـردم از حضورش ستاره میگیرند از سـر بـیکـسـی و بـییـاری در و دیـوار خـانه یـارش شـد آی مـــــردم! دویــــدنِ آقــــــا از نفسهای خستهاش پیداست خوب شد شب شد و تو را بردند دور تـا دور شهـر گـردانـدنـد گریه کردی و زیر لب گـفـتی این تو و ریسمان و این سر من
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
خلق و خـویت پـیـمـبری بوده قـلـمـت کـار حــیــدری کـرده مـرجــع و مـقــتـدای دنـیـایـی ای امــــام تــمـــام دورانهـــا ای کـه بـا هـر روایـت نـابـت مثل خـورشیـد میدرخـشیـدی عـلــمـا در مـنــاظــره بــا تـو همه انگـشت بر دهـان مانـدند بــا اشـــاره تــمــام مـــردم را در همان لحـظه بنده میکردی همچـو دریای رحـمـتی بودی که دل از هر کـویر میبـردی روضهخوان حسین بودی، ای بـانـی روضـههـای عــاشـورا هر کـجـا فـرصتـی مـهـیـا شد مـثـل ابـری بـه نـالـه افـتـادی هر زمان شیرخواره میدیدی یـاد طـفـل ربــاب مـیکــردی آخـرش هـم شـبـیـه عـاشــورا روضههای تو هم رقم خوردند هـر کـجـا رفــتـهای ولـی آقــا معـجری از سری کـشیده نشد من بـمـیـرم بـرای مـظـلـومـی که سر از پیکـرش جدا کردند من بـمـیـرم بـرای جـسمی که تـه گـودال زیـر و رو کـردنـد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
از حـدیث لـوح میآید مـقـامات اینچـنین که ندارد هیچ کس جزتو کرامات اینچنین تا ابـد مـرئـوس مائـیم و ریـاست با شما
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
شش دانگ دل از روز ازل خورده به نامت شش جرعه خدا ریخته می داخل جامت تاریخ شده از نفـست پُر که به این شکل امروز رسیـده است به ما عـطر امـامت تو معـدن عـلـمی و عجـب نیست بگویم عــلامـــۀ دهــرنــد غــلامــان غــلامـت کهـنـه نـشده رنگ سخـنهای تو هـرگز شخصی نـرسیده ست به فحـوای کلامت از فـایــده عـمـق کــلام تـو هـمـیـن بـس صد شیخ مفـیـد است سر درس هـشامت شمـشـیـر تو آن روز قـلـم بـود ازین رو آمـیـخـتـه با جـوهـر عـلم اصـل قـیـامت قـربـان غـلامت که اگـر رفـت بـه آتـش از بـیـن تـنـور آمـده بـیـرون به سـلامت شیرینی عمر تو در آتش به گمان سوخت دنـیـا شـده ایـنـطـور اگـر تـلـخ به کامت مـانـنـد حـسـین بـن عـلـی داخـل گـودال لب تـشنـگـی و درد شده حُـسن خـتـامت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
بُـردنـد بـرای هـمـه دنـیـا خـبـرش را غمنامهای از سرخی چشمان ترش را حتی رمقی نیست به دستان ضعـیفش آتـش زده زهـری همۀ بال و پرش را هم سن زیادش سبب خـستگـیاش شد هم شعـله زده زهـر تـمام جگـرش را اطفـال و عـیالـش هـمگی دل نگرانـند سـوزانـده زآهـش همۀ دورو برش را آنشب که پی مرکب دشمن به زمین خورد آنشب که شکـستـند گـمانم کـمرش را بیحـرمتی و بیادبـی شد به مقـامـش بـدجـور شکـستـند دل شعـله ورش را آنـقـدر تـنـش آب شـده گـوشـۀ بـسـتـر دیـدنـد هـمه حال بـد محـتـضرش را عمریست برای دل خود روضه گرفته پُرکرده غـم کوچه فضای سحرش را سخت است برایش که فراموش نماید آن مـادر و آن نالۀ در پـشت درش را
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
الـســلام ای صــادق آل عــبـا الـسـلام ای زادۀ خـیــرالـنـسـا الـسـلام ای عـالـم عـلـم نـبــی السلام ای دستـگـیـر هــر گـدا عالم از نور وجودت روشن است ای شـکـوه آیـههـای هــل اتـی این احادیثی که از تو میرسد بهترین مشکـل گـشای کار ما خون دل خوردی تو در دوران خود سخت شد کار تو با منصورها خانهات بیت الحسین شهر بود روضـه دار دائـم خــون خــدا خانهات آتش گرفت و سوختی سوختی با خـیـمههـای کـربـلا بارهـا بـا دست بـستـه بـردنت گریه میکردی به حال مرتضی کشتنت اما خدا را شکر که… اهل بیت تو ندیـد این قصه را آه از داغ حسین و خـواهـرش آه از شـمـر و سـنـان بـیحـیـا خواهرش میگفت با سوز دلش اُف بـر ایـن کـوفـیـان بـیوفــا مادرش بر سر زنان بالای سر آن سری که قطع کردند از قفا
: امتیاز
|